فهرست مطالب
آنچه در ادامه میآید مبتنی بر پیشفرض اولیۀ وجود تنگنای حکمرانی در ایران است. بنا بر علایم متعددی در سطوح خرد و کلان، امر حکمرانی در کشور با صعوبت و سختیهای متراکم همراه شده و به نظر میرسد که مدیریت برای هر شخص، حزب و گروهی بیش از اندازه دشوار و مسئلهساز گشته است.
پیدایش این وضعیت متاثر از عوامل چندگانهای است که در این نوشته به واکاوی عمیق آن نمیپردازیم. اما تا جای ممکن راهکارهایی را ناظر به گذشته و حال بیان کرده و با نگاهی خوشبینانه به آینده، موارد راهگشایی را ناظر به جامعه ارائه میکنیم تا هر مدیر و مسئولی در کشور بتواند از آن بهره برده و ناظر به آن سازمان و پیرامون خود را تا جای ممکن سامان دهد.
البته تردید نیست که ادبیات حجیمی در این حوزه گردآوری و تالیف گشته و این بیان مختصر، میل به تقلیل مسائل ریشهدار حکمرانی در ایران ندارد. سادهسازی مسیر چیزی غیر از تقلیلگرایی است. سادهسازی با نیت اصلاح و بهبود عملکرد در حکمرانی میتواند آیندۀ بهتری را برای همۀ ما در کشور فراهم سازد و این نوشته بر اساس همین انگیزه از منظر یک پژوهشگر علوم اجتماعی تا جای ممکن با صراحت، شفافیت و سادگی بیان شده است.

1 . اهمیت عدل در حکمرانی موفق ایرانی
عدالت مفهوم مناقشهبرانگیزی است. مرور کوتاهی بر ادبیات نظری این حوزه تقلای فلاسفه و اندیشمندان را برای ارائه معنایی خدشهناپذیر از عدالت آشکار خواهد ساخت. با این حال عدالت از حیث اجتماعی به زعم من معنای سادهتری دارد که هرچند میتواند مورد کاوش و کنکاش بیشتری قرار گیرد، اما در سطح تعاملات روزمره کاملا قابل ارزیابی و در دسترس است. عدالت در یک معنا فقدان نارضایتی است. لذا در جایی که رضایت هست، به این معنا عدالت برقرار است. هرچند بنا بر طبیعت مناسبات انسانی، کاملا قابل پیشبینی است که نابرابریهای اساسی در سطوح و لایههای مختلف اجتماع وجود داشته باشد. با احتساب این نابرابریها اگر کسب رضایت انسانها حاصل میشود، میتوان تا حد زیادی مطمئن بود که عدالت اجرا شده است. بنابراین عدالت به دست نمیآید، بلکه علایم خود را در روابط انسانی با چهرۀ رضایت آشکار میسازد.
فریدون فرخ فرشته نبود
ز عود و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
2 . مدیریت خشونت و اهمیت اصلاح
در حکمرانی همواره خط قرمزی وجود دارد به نام بهکارگیری خشونت. از سطح خرد تا کلان، همواره اِعمال قدرت با اقتضای محدودیت در بهکارگیری خشونت پیوند خورده است. در یک حکمرانی موفق، خشونت آخرین ابزار برای اعمال قدرت است. در واقع مشروعیت اعمال خشونت نه از جانب حاکم که از سوی اکثریت جامعه صادر میشود. فرضا جامعه نسبت به قتل، دزدی و تجاوز حساسیت دارد، بر همین اساس حاکم میتواند و باید ناظر به این موارد به خشونت متوسل شود و فرد یا افراد خاطی را مجازات کند. در صورتی که مشروعیت اعمال خشونت توسط جامعه مورد تردید قرار گیرد، هرگونه اعمال خشونت خودسرانه از جانب حاکمان زمینه بی نظمی و هرجومرج را فراهم خواهد آورد.
از سوی دیگر اصلاح، اقتضای بدیهی زیست اجتماعی و بهتبع آن حکمرانی موفق است. ما انسانها در زندگی گروهی خود همواره با دستاوردهای جدیدی مواجه میشویم که تا پیش از این نسبت به آنها آگاهی یا دسترسی نداشتهایم. دلسپردن به اصلاح مداوم از شکلگیری شکاف و فاصله در جامعه تا جای ممکن جلوگیری میکند. لذا یک حاکم هوشمند بروز تغییرات را بهمثابۀ فرصتهایی برای تحکیم رابطۀ خود با جامعه میانگارد. البته دور از نظر نیست که هر ابداع یا نوآوری در جامعه نیز الزاما مطلوب و دارای کارکرد بهینه نیست. طبیعتا در این موارد تصمیمگیری با جامعه و نه با حاکم است.
3 . تمدن در فرهنگ ریشه دارد و نه برعکس
در حکمرانی یکی از چالشهای اساسی مسئلۀ ارائۀ دستاورد است. غالبا مدیران و مسئولان در مقام و پست اجرایی خود وظیفه دارند که در موقعیتهای زمانی مشخصی دستاوردها و موفقیتهای خود را ارائه کنند. این چالش در مواردی با میل به تظاهر و صحنهآرایی پیوند خورده و نهایتا سنخی از حکمرانی نمایشی را پدید میآورد که ظاهرا تمدنساز و ماهیتا ضدفرهنگ است. فرضا مدیر روابط عمومی با توسعۀ شبکه ارتباطی، مدیر مالی با الکترونیکیساختن دستگاه حضور و غیاب و مدیر فرهنگی با نصب پوستر از گفتههای مقام بالاتر فعالیتهای خود را برای دیگران قابلرویت میسازند. اگرچه نفس این فعالیتها دارای ایراد نیست، اما به تعبیر سعدی:
“به اندازۀ بود باید نمود خجالت نبرد آنکه ننمود و بود”
در منطق سعدی تقدم و اولویت با ذهنیت و عملکرد انسانهاست. اگرنه، میشود هزاران مسجد، مصلی، تکیه، حسینیه و نمازخانه ساخت و شاهد خاکخوردن آنها در اکثر مواقع سال بود و در عین حال تخیل بهرهمندی از دستاوردهای تمدنی را هم در سر پروراند. در این باب پیشنهاد میکنم تا جای ممکن بر اهداف اصلی خود و سازمان متمرکز شوید و از جنجال و هیاهو فاصله بگیرید. در بلندمدت کیفیت کار و حکمرانی موفق خود را آشکار خواهد ساخت.
4 . مهار نظام شناختی خودفریب
دستگاه ادراک ما انسانها همواره صحیح عمل نمیکند. مواردی هست که فریب میخوریم و از فهم و ادراک واقعیت آنگونه که هست عاجز میشویم. با احتساب خطاکاری نظام شناختی، شایسته است بپرسیم که چه زمانی متوجه میشویم که فریب خوردهایم؟ از کجا معلوم که الان فریب نخورده باشیم؟ پاسخ در دقت نظر علمی، موشکافی و جزئینگری نهفته است. هنگامی که وضعیت پیچیدهای را به اجزای کوچکتری تقسیم کنیم معمولا شناخت سادهتر میشود. به این مثال ساده در سطح ادراک فردی توجه کنید:


در تصویر سمت راست خط بالا در مقایسه با خط پایین کوچکتر به نظر میرسد. علت چیست؟ وجود حاشیههای هشت مانندی که نظام شناختی ما را فریب میدهند. در تصویر سمت چپ با حذف حاشیهها برابری دو خط آشکار میگردد.
در ساحت فرهنگ هم چنین وضعیتی کمابیش صادق است. ما و اکثر ملتهای جهان تمایل داریم تا داشتههای فرهنگی و میراث تمدنی خود را برتر یا بهتر از سایر تمدنها ارزیابی کنیم. این ارزیابی خودبرترانگارانه غالبا محصول همین حاشیههای خودفریب است که امکان مقایسه را از ما سلب میکنند. در حکمرانی و مدیریت نیز این حاشیهها چربزبانی، تملق و احساسات خام و کودکانهای هستند که در سطح کلان و میانی بازتولید شدهاند. فرضا تعریف، تمجید نابجا و تعارف امکان شناخت صحیح و دقیق را از من و شما در سازمان سلب میکند. اگر یک حکمران مایل است که واقعیت را آنگونه که هست درک کرده و تا جای ممکن با موفقیت حکمرانی کند، نخستین اولویت ارتقای نظام معرفتی با حذف حواشی غلطاندازی است که باعث خودفریبی و نهایتا ضعف در حکمرانی میشوند.
5 . در یک واحد مدیریتی، خودی و غیرخودی نداریم
واحد مدیریت شما چه ابعادی دارد؟ یک خانواده، یک سازمان، یک وزارتخانه یا یک کشور؟ ابعاد واحد مدیریت شما تعیینکنندۀ مرز خودی و غیرخودی است. اگر سرپرست یک خانوادهاید، در این خانواده غیرخودی وجود نخواهد داشت. اگر شخصی را در خانواده خود غیرخودی تلقی کنید، آن فرد لاجرم برای استیفای حقوقش دست به تشکیل واحدی مستقل میزند و در همین اثنا از قدرت و حوزۀ نفوذ شما خواهد کاست. ضریب حضور غیرخودیها در سازمان، میزان موفقیت مدیریت شما را در حکمرانی تعیین میکند.
برای تشخیص این مورد میشود از سر سختترین اعضای مجموعه خود شروع کنید. اگر ناموافقترین و ناراضیترین اعضای مجموعه را در حکمرانی خود جذب کردید و توانستید از آنها خودی بسازید، اهداف حکمرانی را در بهترین حالت محقق ساختهاید. در غیر این صورت و با تکیه بر اقلیت نازپرورده در خانواده، سازمان یا کشور نمیشود حکمرانی کرد. دیر یا زود حسادت و طمع به بخش برگزیدۀ واحد مدیریت شما جلب خواهد شد و از درون شاهد بروز تخاصم و ضدیت میشوید.
6 . غیرخودیها و انتفاع از نابسامانی در حکمرانی
به موازات ضرر و زیان درون واحد مدیریتی، شاهد انتفاع و بهرهمندی رقیبان در یک عرصۀ بزرگتر خواهیم بود. کشورهای همسایۀ ایران، سازمانهای رقیب شما و هر گروهی که خود را در تنازع یا رقابت با شما تعریف میکند از نابسامانی و پراکندگی درون گروه شما بهره خواهد برد. این انتفاع خود را در هواخواهی از جدال و نزاعهای درون واحد شما آشکار خواهد ساخت. بدیهی است که قربانیکردن منافع درون گروه به قیمت رضایت منافع بیرون گروه عقلایی و منطقی نیست.
7 . جایگزینی خرد سیاسی بهجای ایدئولوژی
ایدئولوژی به صورت عمومی ابزاری برای فکرنکردن است. ایدهای ابدی و بینقص است که ظاهرا بنا دارد ما را در برابر همه مسائل محافظت کند. اندیشه آلوده به ایدئولوژی انعطافناپذیر و سخت میشود. انسان حامل ایدئولوژی فاقد توانایی بازاندیشی و کسب تجربه است. از دیدگاه چنین انسانی حقیقت خود را بر ما آشکار نمیسازد. بلکه حقیقت وجودی مستقر دارد و غالبا فرد یا افرادی محدود در گذشته یا حال صرفا به آن دسترسی داشته و آن را برای ما تعریف کرده اند. ما با تبعیت از اندیشۀ دیگری به حقیقت مستحکم و قابل اتکا چنگ میزنیم و ترس از سرگشتگی و تحیر را از خود دور میسازیم. این اندیشه زمانی که به حکمرانی راه پیدا کند منشا مشکلات فراوان میشود. تاریخ تقریبا تمامی ساختارهای ایدئولوژیک را درون خود بلعیده و صرفا آن دسته از قدرتهای سیاسی توانستهاند در گردونۀ رقابت و تنازع بقا دوام بیاورند که بر اساس مشاهده به کشف حقیقت نائل آمده و خود را با تجاربشان وفق دادهاند. در منطق ایدئولوژی دوست و دشمن تعریف ثابت و ازلی دارند. در این منطق مناسبات تغییر نمیکنند و قرار نیست رویدادی خارج از چارچوب تنگ ایدئولوژی رخ دهد. خرد سیاسی در برابر این وضعیت اقتضا میکند که مناسبات دانش، قدرت و ثروت در سطح خرد و کلان همواره مورد بازنگری قرار گرفته و از غلتیدن در دام چارچوبی غیر متحرک جلوگیری به عمل آید.
8 . تلاش برای تحکیم ضوابط بهجای روابط شخصی
چه کسی است که از برتری در مناسبات انسانی خوشش نیاید؟ نباید سر خودمان کلاه بگذاریم. شخصی نیست که از تحکیم روابط شخصیاش بر سازمان، خانواده، اداره یا کشور لذت نبرد. ما انسانها برای آشناماندن با محیط اجتماعیمان تمام تلاش خود را کرده تا زمینه شخصیسازی مناسبات آن را فراهم آوریم. با این حال از آنجا که شخصیسازی مناسبات مطلوب همه افراد است و چنین وضعیتی در حالت افراطی به هرجومرج و تنازع بقا در سطوح پست منجر میشود، چارهای باقی نمیماند مگر آنکه برای دستیابی به اهداف عالیتر، بجای تکیه بر روابط شخصی، بر تحکیم ضوابط متمرکز شویم . در جامعه و جمعیت بزرگ راهی جز اتکا بر ضوابط نیست. از سر ناچار در هر شغل، حرفه و مهارتی به ضوابط تکیه میکنیم تا روابط ناشناختهمان امن و پیشبینیپذیر گردد. اگر در حکمرانی مناسبات شخصی حاکم شود، به مرور زمینۀ افول سازمان یا دستگاه سیاسی فراهم خواهد شد. دلیل البته پیچیده نیست. اگر من میتوانم از قانون سرپیچی کنم، چرا شما نتوانید؟ با پذیرفتن این منطق من و شما به مرور در فضایی بی رحم و ناامن زندگی خواهیم کرد.
ادامه دارد…
(نقد محسن حسننژاد به این مطلب را در پست گشایشی در تنگنای حکمرانی بخوانید.)